کلوچه های مامان

خاطره ی زيارت کلوچه ها

جاي همگي خالي ،براي شهادت امام رضا(ع) به مشهد مشرف شديم. قبلاٌ از يکي از دوستان عزيز شنيده بودم که در ضلع غربي صحن جامع رضوي  محلي براي سر گرمي بچه ها هست. شکر خدا قسمت شد و کلوچه ها رو به همراه دختر خالشون برديم اونجا. اونقدر فضاي اونجا قشنگ وکودکانه بود که بچه ها با اشتياق از پدر و مادر جدا مي شدند و مشغول بازي مي شدند. حدود يک ساعت بچه ها را تحويل مي گرفتند وبرنامه هاي جالب براي آن ها اجرا مي کردند مثل:نمايش،پخش فيلم،استخر توپ،سرسره ،مسابقه و... در اين فاصله هم بزرگتر ها با خيال راحت زيارت مي کردند.ما که خيلي دعاشون کرديم. اميدوارم شما هم هر وقت مشرف شديد کودک دلبندتون رو اونجا ببريد. راستي آخر...
15 دی 1392

يک ايده ی جديد برای رشد جمعيت!!

سر ميز شام بوديم  اخبار، يک گزارش از تولد چهار قلوها  داشت پخش مي کرد. کلوچه‏ي کوچيک گفت :مامان،من وقتي بزرگ شدم  خواستم ازدواج کنم،ميخواهم يه خانم چاق بگيرم!!!!!!!! من و پدرش همين جور که جلوي خنده مون رو گرفته بوديم گفتيم:چرا!!؟؟ گفت:براي اينکه تو دلش بچه زياد جا بشه.!!!!!!!!!!! (فکر مي کنم قبلاً گفته بودم که کلوچه کوچيک فقط 6 سالشه)!!!!!!!!!!!!!             ...
4 دی 1392
1